مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
به هر کرانه سر زده روشنی صبح امید باد بهار عاشقان، به جانب چمن وزید ز مشرق طلوع نور، صبا رسد به صد نوید به گوشۀ بنفشه زار، یک گل تک دانه دمید گلی که چشم دو جهان، شبیه او دگر ندید ز آسمان ز کهکشان، زمزمه میرسد به گوش کسی به جمع قدسیان، نمانده ساکن و خموش عیان شده ز بی نشان، نشان جنبش و خروش داده سبو بر همگان، ساقی مستِ مِی فروش هر که در این دایره بود، کوثر ناب سرکشید میان باغ و گلسِتان، گل یگانه میرسد نور زمین و آسمان، در این میانه میرسد در شب تار اختران، ماه زمانه میرسد عشق از آن سوی جهان، بدین بهانه میرسد که در طریق دلبری، دلبر دلبران رسید کسی که شد ز غمزهاش، طریق دلبری تمام همان که جمع انبیاء به حضرتش دهد سلام هم او که چشم مست او، ربوده دل ز خاص و عام در شب میلاد نبی، ز بیت پنجمین امام جلوه نموده عالمی، که عالمش شده مرید خدا نموده در رُخش، تجـلی دوبارهای هر دو جهان به امر او، به غمزه و اشارهای که دم به دم ز روی او، به خود کند نظارهای عصمت و نور هشتمین، یا ششمین ستارهای که در سپهر سروری، خدای عشق برگزید بگو یا یاس و نسترن، عطر شقایق آمده ز رحمت و لطف خدا، هرآن چه لایق آمده به جسم بی روح زمان، جان خلایق آمده ز نسل پاک فاطمه، حضرت صادق آمده خدا کسی به صدق او، به خلقتش نیافرید راستی از صداقتش، کرم رهین منتش نم نم باران وجود، بارش ابر رحمتش سخاوت و بخشش و جود، سائل یک کرامتش خلـقت کل مـاسـوا، به خـاطر ولایتـش تمام آفـریـنـش از، محـبـتـش شده پـدید مست شود حور و ملک، ز نغمههای یاربش درس ولایت است و عشق، زمزمههای مکتبش اختر و ماه و کهکشان، چراغ کوچک شبش هم او که ذکر فاطمه، بوده دمادم به لبش بدین جهت از دو لبش، کوثر ناب میچکید به پیش نور روی او، شرم نموده مهر و مه به پای درس و بحث او، خیل ملک چو طفل ره یکسره یغما ببرد، دل به دو چشمان سیه مرید مکتبش دگر، نمی رود سمت گنه سوی گناه کی رَوَد، آن که محبتش چشید ز چشم مشکین و لبش، ز ابروی کمان مگو برای سجده پیش او، ز اهل آسمان مگو ز مستی زیارتش، به جمع قدسیان مگو که گفتی نباشد آن، چه عشق شد نهان، مگو اگر خدا جلوه کند، چگونه شرح میدهید هرکه به درگهش رسد، شود همه دست نیاز به موسم ولادتش، خدا به او نموده راز به پیشگاه حق خودش، لب به نیاز کرده باز به لحظه شهادتش، کند سفارش به نماز به رسم عشق جان دهید، تا که ولایتش خرید |